حفظ قرآن و سیمای رسول خدا در مثنوی

  • شرح حال پروانه (مولانا-تفسیر قرآن)
    شرح حال پروانه (مولانا-تفسیر قرآن)

همزمان با ميلاد رسول گرامي اسلام، شرحي را از مثنوي در رابطه با معجزه ابدي پيامبر، قرآن مجيد، آورده‌ايم.

شرح مثنوی معنوی مولانا- پارچینا


خط سير رسالت از ابتداي تاريخ بين تمامي پيامبران الهي مشترک بوده است. در مرحله اوج اين سير با ظهور پيامبر عظيم الشان اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) دروازه‌های علم و رحمت الهی در زمین تعیین شده و قرآن یکی از دو گنجینه گران‌بهای ابدی است که انسان را به این دروازه‌ها می‌رساند. و خداوند به رسول گرامی اش فرموده است که این معجزه را حتما حفظ خواهد کرد.

مصطفي را وعده کرد الطاف حق/گر بميري تو نميرد اين سبق
من کتاب و معجزه ت را رافعم/بيش و کم کن را ز قرآن مانعم
من ترا اندر دو عالم حافظم/طاعنان را از حديثت رافضم
کس نتاند بيش و کم کردن درو/تو به از من حافظي ديگر مجو
رونقت را روز روز افزون کنم/نام تو بر زر و بر نقره زنم
منبر و محراب سازم بهر تو/در محبت قهر من شد قهر تو

در داستانی که از مولانا این جا نقل کرده‌ایم با اشاره ظریفی به داستان موسی در دربار و بیان ناگفته‌هایی از آن داستان، مولانا جلال الدین محمد بلخی شباهت‌های پیامبران در این سیر مشترک الهی را بیان می‌کند.

داستان از آن وقتی شروع می‌شود که فرعون با مشورت با وزرا از موسی می‌خواهد تا به او مهلت دهد که ساحرانی را برای شکست دادن آنچه که فکر می‌کرد سحر موسی است، در رقابتی جمع کند، و آنجا حضرت موسی را تحقیر کند. خداوند به موسی وحی می‌کند که به او مهلت دهد. در این بین، ساحرانی حرفه‌ای در مصر زندگی می‌کردند که این شغل را به صورت آبا و اجدادی ادامه می‌دادند. خبر به آنان می‌رسد که پادشاه برای رقابت با کسی که ادعای پیامبری کرده است، از ساحران دعوت کرده تا سحر او را نقش بر آب کند، و به ازای برنده شدن در این رقابت، اولا به اندازه وزن آنها به ایشان طلا می‌دهد، و دوما در دربار شغل دائم پیدا می‌کند. فرزندان این خانواده از پدرشان نظر می‌خواهند. پدر می‌گوید که ابتدا آن شخص را که ادعای پیامبری کرده است را در هنگام خواب امتحان کنید. آن عصایش را در خواب بدزدید. اگر به این کار موفق شدید که معلوم است او ساحر است. چراکه سحر ساحران با به خواب رفتن صاحب آن از کار می‌افتد. اما، اگر نتوانستید معلوم می‌شود که امر الهی در کار است، و در هنگام امتحان کردن، زمانی که موسی خواب بود، آنها عصا را برمی‌دارند که در دست آن‌ها اژدهای خشمگینی تبدیل می‌شود.

مولانا جلال الدین بلخی می‌گوید که اولا پیامبران و اولیا الله خوابشان از بیداری انسان های عادی هوشیارانه تر است:

اي بسا بيدارچشم و خفته دل/خود چه بيند ديد اهل آب و گل
آنک دل بيدار دارد چشم سر/گر بخسپد بر گشايد صد بصر
گر تو اهل دل نه اي بيدار باش/طالب دل باش و در پيکار باش
ور دلت بيدار شد ميخسپ خوش/نيست غايب ناظرت از هفت و شش

دوما خداوند همانطور که معجزه موسی را در خواب زمینی او حفظ کرد، معجزه پیامبر اسلام که قرآن است را نیز به سادگی می‌تواند تا ابد حفظ کند.

من مناره پر کنم آفاق را/کور گردانم دو چشم عاق را
چاکرانت شهرها گيرند و جاه/دين تو گيرد ز ماهي تا به ماه
تا قيامت باقيش داريم ما/تو مترس از نسخ دين اي مصطفي
اي رسول ما تو جادو نيستي/صادقي همخرقه? موسي ستي
هست قرآن مر تو را همچون عصا/کفرها را در کشد چون اژدها
تو اگر در زير خاکي خفته اي/چون عصايش دان تو آنچ گفته اي
قاصدان را بر عصايش دست ني/تو بخسپ اي شه مبارک خفتني


بخش ?? - تشبيه کردن قرآن مجيد را به عصاي موسي و وفات مصطفي را
عليه السلام نمودن بخواب موسي و قاصدان تغيير قرآن را با آن دو ساحر بچه
که قصد بردن عصا کردند چو موسي را خفته يافتند
دفتر سوم » مثنوي معنوي » مولوي
مصطفي را وعده کرد الطاف حق/گر بميري تو نميرد اين سبق
من کتاب و معجزه ت را رافعم/بيش و کم کن را ز قرآن مانعم
من ترا اندر دو عالم حافظم/طاعنان را از حديثت رافضم
کس نتاند بيش و کم کردن درو/تو به از من حافظي ديگر مجو
رونقت را روز روز افزون کنم/نام تو بر زر و بر نقره زنم
منبر و محراب سازم بهر تو/در محبت قهر من شد قهر تو
نام تو از ترس پنهان ميگوند/چون نماز آرند پنهان ميشوند
از هراس وترس کفار لعين/دينت پنهان ميشود زير زمين
من مناره پر کنم آفاق را/کور گردانم دو چشم عاق را
چاکرانت شهرها گيرند و جاه/دين تو گيرد ز ماهي تا به ماه
تا قيامت باقيش داريم ما/تو مترس از نسخ دين اي مصطفي
اي رسول ما تو جادو نيستي/صادقي همخرقه? موسي ستي
هست قرآن مر تو را همچون عصا/کفرها را در کشد چون اژدها
تو اگر در زير خاکي خفته اي/چون عصايش دان تو آنچ گفته اي
قاصدان را بر عصايش دست ني/تو بخسپ اي شه مبارک خفتني
تن بخفته نور تو بر آسمان/بهر پيکار تو زه کرده کمان
فلسفي و آنچ پوزش ميکند/قوس نورت تيردوزش ميکند
آنچنان کرد و از آن افزون که گفت/او بخفت و بخت و اقبالش نخفت
جان بابا چونک ساحر خواب شد/کار او بي رونق و بيتاب شد
هر دو بوسيدند گورش را و تفت/تا بمصر از بهر آن پيگار زفت
چون به مصر از بهر آن کار آمدند/طالب موسي و خانه? او شدند
اتفاق افتاد کان روز ورود/موسي اندر زير نخلي خفته بود
پس نشان دادندشان مردم بدو/که برو آن سوي نخلستان بجو
چون بيامد ديد در خرمابنان/خفته اي که بود بيدار جهان
بهر نازش بسته او دو چشم سر/عرش و فرشش جمله در زير نظر
اي بسا بيدارچشم و خفته دل/خود چه بيند ديد اهل آب و گل
آنک دل بيدار دارد چشم سر/گر بخسپد بر گشايد صد بصر
گر تو اهل دل نه اي بيدار باش/طالب دل باش و در پيکار باش
ور دلت بيدار شد ميخسپ خوش/نيست غايب ناظرت از هفت و شش
گفت پيغامبر که خسپد چشم من/ليک کي خسپد دلم اندر وسن
شاه بيدارست حارس خفته گير/جان فداي خفتگان دلبصير
وصف بيداري دل اي معنوي/در نگنجد در هزاران مثنوي
چون بديدندش که خفتست او دراز/بهر دزدي عصا کردند ساز
ساحران قصد عصا کردند زود/کز پسش بايد شدن وانگه ربود
اندکي چون پيشتر کردند ساز/اندر آمد آن عصا در اهتزاز
آنچنان بر خود بلرزيد آن عصا/کان دو بر جا خشک گشتند از وجا
بعد از آن شد اژدها و حمله کرد/هر دوان بگريختند و رويزرد
رو در افتادن گرفتند از نهيب/غلط غلطان منهزم در هر نشيب
پس يقينشان شد که هست از آسمان/زانک ميديدند حد ساحران
بعد از آن اطلاق و تبشان شد پديد/کارشان تا نزع و جان کندن رسيد
پس فرستادند مردي در زمان/سوي موسي از براي عذر آن
کامتحان کرديم و ما را کي رسد/امتحان تو اگر نبود حسد
مجرم شاهيم ما را عفو خواه/اي تو خاص الخاص درگاه اله
عفو کرد و در زمان نيکو شدند/پيش موسي بر زمين سر ميزدند
گفت موسي عفو کردم اي کرام/گشت بر دوزخ تن و جانتان حرام
من شما را خود نديدم اي دو يار/اعجمي سازيد خود را ز اعتذار
همچنان بيگانه شکل و آشنا/در نبرد آييد بهر پادشا
پس زمين را بوسه دادند و شدند/انتظار وقت و فرصت ميبدند

 

-----------------------------------

دانلود ویدئوی داستان:

توضیح متن عکس:

آنچه که چشم می‌بیند، همه چیز نیست. معمای رویاها و تصویرپردازی ذهنی با قبول الهی بودن نور درون انسان حل می‌شود.

سایر ویدئوهای کانال پارچینا: @parchina