شعر خر بی دم
در «خر بی دم» که شعری ساده دارد خری از اينکه دمش را گم کرده است ناراحت است و با حواس پرتي بدون اينکه از کسي چيزي بپرسد دنبال آن میگردد:
بوده است خری که دم نبودش / روزی غم بی دمی فزودش
در دم طلبی قدم همی زد / دم میطلبید و دم نمیزد
ناگه نه ز راه اختیاری / بگذشت میان کشتزاری
دهقان به سرش کشید فریاد / گفت این همه کشته رفت بر باد
دهقانی بر سر خر فریادی میکشد و با گفتن اینکه الآن چه جای سبزه پروری است با کتک زدن خر سعی در بیرون کردن آن دارد:
برگرد که جای خرگری نیست / خر لایق سبزه پروری نیست
اینجا سر خر کسی نیارد / آن هم چه خری که دم ندارد
خر از غم دم به عرعر آمد / از زخم زبانم به هم برآمد
آزرده و رنجه خیره سر شد / از کینه به مرد حمله ور شد
مرد از پی دفع شر برآمد / با چوب به جنگ آن خر آمد
هی بر سر و گوش خر همی زد / از روی حساب هم نمیزد
چون کار به جنگ و جوش افتاد / هم از سر خر دو گوش افتاد
بیچاره خر آرزوی دم کرد / نایافته دم دو گوش گم کرد
این شعر را با دو حالت فارسی و انگلیسی (با زیرنویس) ترجمه و ارائه کردهایم:
ترجمه انگلیسی شعر: Donkey and Farmer
There was a Donkey with no tail