دفتر اول - بخش 92 - رجوع به حکایت خواجه تاجر
مثنوی معنوی دفتر اول - بخش 92
مولانا جلالالدین محمد بلخی، از شاعران و عارفان پارسیگوی قرن هفت قمری است. وی در شش دفتر، اندیشه بشری را به صورت شعر در قالب مثنوی، سروده است. این اشعار، اغلب شامل حکایتهایی عارفانه از مولانا هستند که هر کدام به داستانی میپردازد. در این قسمت، قصد داریم به شرح ماجرای خواجه تاجر و طوطی او بپردازیم.
داستان پند آموز خواجه تاجر، داستان خواجهای است که یک طوطی داشت و بعد آن را از دست میدهد. حالا خواجه که از یک دستی که خورده ناراحت است، متوجه موضوع مهمی میشود که در این شعر از کانال پارچینا، آمده است.
خواجه اندر آتش و درد و حنین صد پراکنده گفت همی این چنین
بس دراز است این حدیث خواجه گو تا چه شد آن احوال مرد نکو
متن پی.دی.اف این داستان، همراه شعر مکتوب آن را از اینجا دانلود کنید.
رجوع به حکایت خواجهٔ تاجر
بس دراز است این حدیث خواجه گو / تا چه شد احوال آن مرد نکوخواجه اندر آتش و درد و حنین / صد پراکنده همیگفت این چنین
گه تناقض گاه ناز و گه نیاز / گاه سودای حقیقت گه مجاز
مرد غرقه گشته جانی میکند / دست را در هر گیاهی میزند
تا کدامش دست گیرد در خطر / دست و پایی میزند از بیم سر
دوست دارد یار این آشفتگی / کوشش بیهوده به از خفتگی
آنک او شاهست او بی کار نیست / ناله از وی طرفه کو بیمار نیست
بهر این فرمود رحمان ای پسر / کل یوم هو فی شان ای پسر
اندرین ره میتراش و میخراش / تا دم آخر دمی فارغ مباش
تا دم آخر دمی آخر بود / که عنایت با تو صاحبسر بود
هر چه میکوشند اگر مرد و زنست / گوش و چشم شاه جان بر روزنست
دانلود ویدئو از کانال پارچینا: @parchina